سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 دلم میخواهد خودم را در چشمانم پیدا کنم و سال ها به تماشای خودم بنشینم.بی آنکه حتی صدای پلک زدنی سکوت چشمانم را بشکند.

دلم میخواهد چشمانم را به کودکی هایم ببخشم وراحت اشک بریزم.

دلم میخواهد نگاهم را عمیق کنم و تمام حرف دلم را درونش بریزم  تا از نگاه سنگین دیگران سنگین تر شود.

دلم میخواهد فقط یک لحظه به خواب ابدی بروم.یک لحظه برای ابد!

دلم میخواهد منطقم را دور بریزم .عقلم را لگد مال کنم.فکرم را به زنجیر بکشم و آسوده با دلم حرف بزنم و با دلم بخواهم و با دلم نفس بکشم ...

دلم میخواهد کمی زندگی کنم.اما نمیشود...

.انگار دیگران زندگیشان کفاف نمیدهد.زندگی مرا هم بنام خود زده اند.

انگار عمرشان برایشان کم است.عمر مرا هم به شمارش معکوس کشانده اند.

انگارسازقلبشان راضی شان نمیکند. با تپش قلب من هم سازخود را میزنند.

انگار آفریده شده ام که هرروز یک نفر روح و عمر و نفسم را اجاره کند .

دلم میخواهد سرم را در گذشته ام فرو ببرم و یکبار دیگر لبخند های خاک گرفته ی قدیمی را نفس بکشم.میخواهم ریه هایم ام غرق لبخند شود..

دلم میخواهد دفتر خاطراتم را باز کنم و کاغذ های چروکیده و جوهر های پخش شده را در قلب چشمانم فرو کنم .تا بسوزد و تیر بکشد..هم قلبم ..هم چشمانم..

دلم میخواهد روی تمام دلبستگی ها و امید های زمینی ام مهر باطل شد بکوبم. و بعد خدایم را به رخ تمام "آدم باطله ها" بکشم و با جسارت تمام لبخند بزنم...

دلم میخواهد ...

دلم میخواهد روی کاغذ سفیدم پیله ی پروانه ای را بشکافم ..و رنگ یاسی و سفید را به بالهایش بنشانم.. و رهایش کنم .. و آرام گوشه ی کاغذم قلم بزنم:

چه کسی میداند..که تو در پیله ی خود تنهایی..؟!

پیله ات را بگشا..

تو به اندازه ی پروانه شدن زیبایی...

پ.ن:دلم میخواهد دیگر اینجا ننویسم.سخت است آتش دل را با نگاه سرد دیگران خاکستر کردن!


خاطره شده درشنبه 89/10/4ساعت 11:48 عصربا قلم تبسم بهار دل نگاشته ی شما( ) |


Design By : Pichak

جاوا اسکریپت