سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ازآنجایی که بنده فردا قراراست به دنیا بیایم و فرصتی برای پست زدن ندارم ، امروز از طرف خودم و تمامی وسایل خانه ا م  تولدم را خودم به خودم تبریک گفته و برای خودم آرزوی خاصی ندارم .به چیز خاصی هم امیدوار نیستم و  برخلاف سال های گذشته کادویی هم خودم برای خودم نخریدم . البته به خودم نگویید تا فرصت کنم و بتوانم یه چیزی برای خودم بگیرم . متشکرم .

بنام خدا

همه ی آدم هایکروزی دریک جایی توسط یک مادر به دنیا می آیند و سریع پوشک میشوند . بعد کم کم چشمانشان را باز میکنند و سریع میبندند . چون خیلی نور زیاد است . همه ی آدم ها وقتی به دنیا می آیند ونگ میزنند و گشنه شان است . هیچ کدام از اول پدر مادر نمیشناسند و فقط به فکر شکمند . هرکس هم که میگوید مادر را میشناسند چرت گفته است . همه ی آدم های تازه به دنیا آمده خیلی طول میکشد تا بفهمند این بنده خدایی که دارد شبانه روز بالای سرشان نمیخوابد مادرجان است و آن بنده خدایی که دارد شب ها آن طرف تر میخوابد پدرشان است .

در تمام این نکات شخص بنده هم هیچ فرقی با سایر آدم ها نداشتم و تمامی مراحل ذکر شده را تجربه کردم . پس من اینجا منحصر به فرد نیستم .

                                                          تصویر = کلیک

همه ی آدم ها در دوران طفولیت یک ذره اش را به بازی کردن و شرارت کردن و نهایتا دعوا شدن و کتک خوردن میپردازند و مابقی را هم بطور نامحسوس به همین امور میپردازند . همه ی آدم ها   در این مرحله  از طفولیت کارهای زشت را به خوبی آموخته و کار های خوب را تا بیایند یاد بگیرند جگر مادرشان را خون کرده اند . لجبازی ، ونگ زدن ، غرزدن ، شعرهای چرت و پرت سرهم کردن و آبروی آدم را جلوی مهمان بردن از خصوصیات بارز این دوره است . که بنده هم مثل همه ی آدم ها در کمال افتخار اکثر این مراحل را تجربه کرده ام و هیچ خصوصیت منحصر به فردی نداشته ام !

آدم ها در دوره ی نوجوانی از نظر کمیتی کمی بزرگتر شده و از نظر کیفیتی هیچ فرقی نمیکنند . اغلب روانشناسان تربیتی معتقدند کودک در سنین نوجوانی علی رغم زبان ِ قوی و فن ِ پاسخگویی ، رسما فاقد شعور میباشد . البته این فقدان شعور در دوره نوجوانی بصورت مستقیم و غیر مستقیم بارها و بارها توسط دیگران به کودک ِ نوجوان تذکر داده میشود .اینکه در چه مرحله ای هورمون شعور در مغز آدم ترشح میشود  دقیقا مشخص نیست و بستگی به شرایط محیطی ، وراثت و غیره دارد.دراین سن به دلیل رشد نامتوازن اعضای صورت چهره اغلب به زشتی میگراید و بسیاری از نوجوانان از آینه گریزان میشوند . بعد از گذران این مرحله بر اساس شانس عده ای به رشد متوازن میرسند و عده ای تا خود هفاد سالگی در همان رشد نامتوازن ، زندگی را به زشتی سپری میکنند .

در این مرحله هم تفاوتی بین بنده و سایر آدم ها مشاهده نشد !

سن جوانی نقطه ی عطف ِ بدبختی یا خوشبختی در زندگی است . آدم ها میتوانند در این سن خود ِ بدبختشان  را خوشبخت تلقی کنند یا خود ِ بدبختشان را بدبخت بدانند . یا خود ِ خوشبختشان را بدبخت بدانند ! یا ...

اینکه بر چه اساسی این تصور از خوشبختی و بدبختی در ذهن جوانان شکل میگیرد بستگی به این دارد که طرف چه موسیقی ِ پاپی گوش میدهد و به هیچ چیز دیگری هم بستگی ندارد . مثلا اگر طرف مجاز ِ غمگین مثل خواجه امیری گوش میدهد خوشبخت ِ" خود بدبخت پندار " است یا اگر مجاز شاد که کلا نداریم گوش میدهد آدم ِخوشبختِ "خود خوشبخت پندار ی" است یا اگر غیر مجاز غمگین گوش میدهد بدبختِ "خود بدبخت پندار"  است و اگر غیر مجاز ِ شاد گوش میدهد خیلی ِ بدبخت ِ "خود خوشبخت پندار " است .

اگر هم چیزی گوش نمیدهد هنوز تکلیفش با خودش مشخص نیست که دیگر این اسمش را بلد نیستم . آدم ها در دوره ی جوانی همه رنگی را دوست دارند واز تمام رنگ ها بدشان می آید و این بستگی دارد که کسی که عاشقش هستند کدام رنگ را دوست دارد یا ندارد . همینطور غذاها ، بوها ، مدل موها ، مدل لباس ها ، لهجه ها و غیره . . .

جوان ها معمولا یک بعد هیجانی دارند که تا خودشان را به کشتن ندهند ول نمیکنند . به همین خاطر یک مقدار از  جوانان در سنین جوانی بر اثر سقوط ، تصادف ، سکته درجا و اگر هیجان احساسی باشد بر اثر دِق ِ عمدی یا غیر عمدی جان به جان آفرین تسلیم میکنند .

طفلان ، نوجوانان و جوانان خیلی خصوصیات دیگر هم دارند که هیچکدامشان به تولد بنده هیچ ربطی ندارد . درواقع هدف نگارنده از نگارش این متن این بود که بگوید بعد ِ بیست و اندی سال عمر ِ گران ! هنوز مثل ِ همه ی آدم هاست و هیچ تفاوتی نکرده است که بشود آدم ِ منحصر به فرد !

در اینجا نویسنده خود را سرزنش میکند  و بصورت خیلی نامحسوس به خوانندگان این مطلب میگوید با احترام نیشتان را ببندید . حالا مثلا خودتان چه گلی به سر خودتان زدید. و طبیعتا اینجای متن ، خواننده تلنگری میخورد و به فکر فرو میرود .

ته نوشت :

نویسنده ازینکه مطلب قابل توجهی برای سالگرد تولدش ننوشته نه تنها پشیمان نیست بلکه با خودش فکر میکند تا "شص سالگی بشینم هی سالروز تولدمو پست بزنم که چی بشه ؟ "

نویسنده از سالروز تولدش دیگر خیلی خوشش نمی آید و در حین تایپ غر میزند و میگوید برو بابا ...

نویسنده اصرار دارد تمامش کند برود پی زندگی اش و تاکید میکند : حالا هنوز که به دنیا نیمدم . باشه تا فردا ...

نویسنده گفت تاکید کنم لطفا تصویر اون وسط را سیو نکنید . ناراحت میشود .

نویسنده اعصاب ندارد

تولدم مبارک .


خاطره شده درپنج شنبه 93/2/18ساعت 3:50 عصربا قلم تبسم بهار دل نگاشته ی شما( ) |


Design By : Pichak

جاوا اسکریپت