سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آشفته تر از مو شدم ، اصلا یه وعضی
هی این سو و آن سو شدم ، اصلا یه وعضی
من را به دمب این و آن بستند از بس
همرتبه ی جارو شدم ، اصلا یه وعضی
از این و آن و آن و این ها شرم کردم
هی باخودم پررو شدم ، اصلا یه وعضی
تا تو خودم غم های عالم را بریزم
بدجور تو در تو شدم ، اصلا یه وعضی
درد و امد در زد . کمی دارو به من داد
معتاد بر دارو شدم ، اصلا یه وعضی
 آمد کسی قیچی کند ابروی من را
بی چشم و بی ابرو شدم ، اصلن یه وعضی
هی ریسمان ها اعتمادم را گزیدند
این شد که من ترسو شدم ، اصلن یه وعضی
روباه بودن را به بنده یاد دادند 
از کودنی آهو شدم ، اصلن یه وعضی
من جوجه اردک نیستم ، زشتم اگرچه
شاید که بعدا قو شدم ، اصلا یه وعضی
***
خیر سرم باید مقاله مینوشتم
شاعر شدم ، خواجو شدم ! اصلا یه  وعضی


خاطره شده درشنبه 92/11/19ساعت 9:30 عصربا قلم تبسم بهار دل نگاشته ی شما( ) |


Design By : Pichak

جاوا اسکریپت