سفارش تبلیغ
صبا ویژن

من حق دارم وقتی از دانشگاه میرسم خونه تمام لباس هامو این طرف و اون طرف بندازم
لبتاب رو باز کنم و بندازمش وسط میز
صندلی چرخ دار رو با پام محکم هل بدم و بکوبم به میز و خودم بندازم روش
به شدت روی کلید های نحیف کی برد بکوبم
هر چند ثانیه یک بار بلند بگم اه
وقتی موس گیر میکنه اون رو پرت کنم گوشه ی میز
وقتی ویندوزم ارور میده بی ادبانه بگم : تو بیخود کردی ! و کلید اینترمو با میگانگین 100 بار در دقیقه پشت سر هم فشار بدم
و حق دارم تا وقتی که پنجره ای لود میشه یا فایلی دانلود،به  روح مبارک اجداد ِ لب تابم (ابر رایانه ها) سلام و صلوات نثار کنم .

و حق دارم هرچند دقیقه یک بار که ناخود آگاه از صبح تا غروبم بیادم میاد بلند بلند غر بزنم
و یا اگه یادم بیاد که درسام عقبه و نباید پای نت بشینم جیغ بزنم : نمیخوام بخوووونم!
من حق دارم تمام این واکنش های عصبی رو به شدت بروز بدم و کسی هم حق نداره به من بگه چرا ؟!
و تمام این واکنش های عصبی
نتیجه ی کنش های خونسردانه ی مدیر گروه محترم!!!رشته ی ماست
که استاد ادیانی میاره که نه تحصیلات آکادمیک داره نه حوزوی و الان بعد از 12 جلسه نمیدونه چی درس داده و از چی میخواد امتحان بگیره
استاد" قواعد ترجمه"ای  میاره به ما میگه امتحان شما از حفظ خطبه ی فلان . و سر کلاس با شوق به دانشجویان کارشناسی رشته ی الهیات استادانه امر میکنه : تکرار کنید و حفظ کنید : یااا اهل الکووووفه
و ما بعد از گذشت یک ترم نمیدونیم غواعد ترجمه با چه قافی نوشته میشه !!!
استاد کلامی میاره که اگه بچه اش شبش دفترشو خط خطی کنه صبحش کلاس نمیاد . چون نمیدونه ازروی چی باید پای تخته بنویسه و کلاس منحل میشه . البته لازم به ذکره که مطالب داخل دفتر ایشون تماما کپی پیست خالص از کتابه و احتمال داره ایشون بعد از اون جریان خط خطی بازم به کلاس بیاد ...
و استاد نحوی میاره که ...
اینجای نوحه رو به علت احتمال حضور صاحب عزایان (هم کلاسی ها )در وب و رعایت احوالشو ن نمیگم ...
بگذریم ....


راستش من نمیدونم دقیقا چه عاملی باعث میشه استادی که استاد نیست
و یک جو !
ارزش برای وقت دانشجو قائل نیست جسارت پیدا کنه و بیاد سر کلاس و لحظه لحظه دین گردن خودش بگذاره و مال حروم saveکنه ....
اما میدونم یکی از عواملش سکوت گاها از روی ادب ِ اشخاصی مثل خودمه که هی مودبانه به استاد و رییس و معاون و دفتر دار و این و اون تذکر میدیم و به جواب های سربالا و ان شاءالله های بی پایه شون اعتماد میکنیم و بر میگردیم سر همون کلاس !
شاید اگه مثل همون بعضی مسئولین شرم رو میخوردیم و وظیفه شناسی و حیا رو هم روش سر میکشیدیم و جسورانه و در نهایت ادب سر هیچ کلاسی حاضر نمیشدیم
الان وضعیت این نبود .

همین

پس بعد از تمام این حرف ها من به عنوان یک دانشجوی (بی) تربیت شده در یک دانشگاه با مسئولین ِ دلسوز و (فقط) کوشا در تربیت ِ اخلاقی دانشجو حق دارم این دردنامه ی سرگشاده را با اه تمام کرده و .....
ولم کن بابا..

اه ...


خاطره شده درسه شنبه 91/9/21ساعت 7:32 عصربا قلم تبسم بهار دل نگاشته ی شما( ) |


Design By : Pichak

جاوا اسکریپت